متأسفانه این پدیده تلخ در جامعه ما همواره وجود داشته است، اما از زمان به قدرت رسیدن طالبان، شدت آن بهطور قابل توجهی افزایش یافته است.
زنان اکنون با محدودیتهای شدید مواجهاند؛ حق آموزش، کار، آزادی حرکت و مشارکت اجتماعی از آنها گرفته شده است. اینکه زنان حق آموزش، رفتن به دانشگاه و کار در اکثر نهادها را ندارند، خود نوعی خشونت ساختاری و سیستماتیک است که بر زندگی هزاران زن و دختر افغانستان تأثیر گذاشته است.
علاوه بر این، خشونتهای فیزیکی، روانی، خانوادگی و اجتماعی نیز افزایش یافتهاند، زیرا هیچگونه نظارت و حمایت قانونی برای حفاظت از زنان وجود ندارد. هیچ نهادی برای پشتیبانی از زنان باقی نمانده و آنان در صورت مواجهه با خشونت، مرجع مشخصی برای دادخواهی ندارند.
تنها محکمههای عمومی وجود دارد که در آنجا صدای زنان شنیده نمیشود و حقوقشان به رسمیت شناخته نمیشود. زنان بهعنوان افراد بیارزش و بیصلاحیت دیده میشوند.
در نتیجه، بسیاری از زنان مجبور میشوند به شوراها، جرگههای قومی و خانوادهها مراجعه کنند؛ مراجعی که در اغلب موارد عدالت را بهدرستی اجرا نمیکنند و در نهایت، زنان را وادار به سکوت میسازند.
به باور من برای کاهش خشونت باید آگاهی اجتماعی بلند برده شود، دیدگاه حکومتداران نسبت به زنان و حق مسلم قانونی و شرعیشان به شکل مثبت تغییر کند، حمایتهای بینالمللی بهصورت جدی و با شرط دادن حق به زنان ادامه یابد، جهانیان در مقابل خشونت و حقتلفی که در حق زنان افغانستان شده و ادامه دارد سکوت نکنند و صدای زنان خاموش نماند. ما زنان باید با همبستگی، حمایت از یکدیگر و فعالیتهای صلحآمیز و متحدانه، یکپارچه بمانیم تا احترام و عدالت در جامعه ما زنده بماند.
یاداشتی از خالده رحیمی

